پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
***********************
رفیــق لحظه های عاشقــونـه
ببر با خود منـو از این زمونـه
ببر با خود منو شاید رها شــم
از این دنیای بی نام و نشونــه
*********************
دلـم تنگـه برای گریه کردن
تو رو می خوام که باشی همدم من
دلم بی تو نمیخواد این بهارو
تویی تنهـاترین تنهـا بهـار مـن
********************
من آرومم چو هستی در کنارم
من عاشق تر از این بید و بهارم
نذار تنها منو تو این زمونه
تو رو من عاشقونه دوست دارم
*******************
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیشرو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
*************************
منم اون غریبه اشنا
اونی که عادت کرده به نگاهت
اونی که عاشق شده به صدات
من برای تو غریبه و تو برای من نا اشنا
ولی من عاشق این اشنای غریبم به خدا